آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

ترانه های دلتنگی...... (4) .......... سهیک اگوست 2011

ترانه های دلتنگی...........اگوست 2011 .......سهیک

یکنم. (1)... بازگشت

 می گفت  : هزگز باز نمی گردم

گفتم : بازخواهی گشت

وبازگشت.

کسی که برای همیشه باز نمی گردد

آرام وبیصدا می رود

وهیچ گاه باز نخواهد گشت......

دوم....(2).... دادگاه بی داور

می گفت : رای ادگاه به نفع من تمام  شد

وکیل  خوب از من  دفاع کرد

تبرئه شدم

پرسیدم : دردادگاه وجدان خود چه می کنی؟

تو هستی وتو..... بی داورووکیل وتماشاچی

اگر دراین دادگاه خودرا تبرئه کردی

آزاد ورها خواهی شد

وگرنه هرشب وروز دردادگاهی

دادگاه بی انتها........ دادگاه وجدان

سوم....(3)...... آرزو کن

آرزوکن برای خون نه تنها

برای دیگران نیز

آرزو کن جنگ وفقروتنگدستی نباشد

آرزو کن برلبان همه نوگل لبخند بشکفد

آرزو کن هیچ کس آواره وبی سرپناه نباشد

آرزو کن نهال صلح وآشتی و دوستی

درهرباغ وباغچه ای برویند

آرزوکن........ برای هم سایگان خود

آرامش وخواب راحت زمانی دلچسب است

که خون و جنازه و زخم

از لای درب وپنجره اتاقت به درون هجوم نکنند

آرزو کن ____ نه برای خود...... برای همه

عاشقی......... (4 )

می گفت : عاشق شده  ام

سرگشته ام........قرار ندارم

پرسیدم : عشق را معنا می کتی؟

گفت : به بهانه ای..... به نگاهی

گفتم : این عشق نیست _ هوس است

عشق سخن لحظه ونگاه نیست

حرف یک عمر عاشق ماندن است

تا اخرین دقایق زندگی...

سهیک...... آگوست 2011

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد