در بحرصفا .............. گداختم همچونمک
.... نه کفر نه ایمان....... نه یقین ماند ونه شک
اندردل من ستاره ای پیداشد
گم گشت در آن ستاره هر هفت فلک. شمس تبریزی
زندگی سرشاراست از آن های شتابان که مارا به سوی سفربی بازگشت می کشانند دراین راه سرشارازپیچ وخم ومانع هرکس هنرزندگی کردن راآموخت می تواند پایه وجودی خودرابعنوان آفرینشگر وخالق دراجتماع انسانی استوار نماید.......... که اگرنه چندان تفاوتی با دیگرجانداران ندارد!...... خوردن وخوابیدن وتولید مثل را جانداران دگرنیز درسرشت و نیروی غریضی خوددارند! هنرخلاقیت وآفرینشگری انسانها آنگاه جلوه می نماید که هرروزوهرساعت باشتاب ازدوران جهالت ونادانی دورشده ودرشاهراه دانش وآگاهی به سوی تکامل فکری گام نهد......
پنداین باررندشیراز.........
با عقل وفهم ودانش داد سخن توان داد......... چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
گاه می اندیشدم آن چه را که هرگز فکر نمی کردم...
و گاه فکر میکنم آنچه را که هر گز تصور هم نمی کردم...
.
.
.
راستی راستی آدمی چقدر محتاج شده و تنها...
.......................................
عاشق، موفق و جاری باشی تا ابد.
درون ما همهء جلوه های هستی شکوفاست ! حتی مجبور نیستی کاری بکنی تا بیدار بشن ! فقط درها رو باز کن...فقط کافیه که خودت رو بشناسی و توانایی های عظیم خودت رو باورکنی ! آنجاست که خدایی به مراتب عظیم تر از خدایی که میپرستی بر تو نمایان میشه ! آفرین بر دل بیدار و خوشا محفل دوست ! همیشه گزیده های به جا و ترد ... دست مریزاد
تنها سکوت بود که می آمد...
نه نکته ای ز دوست ، نه لبخندی...
ای روزگار، بهر من تنها ...
هر لحظه صورت دگری بندی...
سلام عزیز
مثل همیشه زیبا بود
منتظر حضورت هستم
شاد باشی...فعلا
ســـــلام دوست عزیز
خوشحالم با وبلاگ خوبتون آشنا شدم.
باز هم ســـر خواهم زد.
با آرزوی بهتــــرینها.شــــاد و مـــــــوفق باشید.
---------------------------
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند
------------------------------
آموخته ام
زندگـــــی را از طبیعت بیاموزم ، چون بید متواضع باشم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر ، صبور ، مثل بلوط مقاوم ، مثل رود ،روان ، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با کرامت باشم.
راستی که درست زندگی کردن یه هنره...
سلام، امیدوارم خوب باشین ، اشک های سرد و نقره ایم به امید روزهایی که خواهند رسید انتظار حظور گرمت را می کشند ...
در پناه آسمان ... bye bye honey
خیر مقدم.
پس از مدتها سکوت.
ای کاش میشد هنر زندگی کردن را همه ما می آموختیم.
تا بعد
همه چیز در یک نگاه
زندگی در جزیره تنهایی.........
خوردن ماهی خام...
نداشتن کبریت برای نوش جان کردن ماهی پخته..........
و در میان این همه نداری ..داشتن بیلی مدرن برای کشاورزی...............
این است داستان ما.