چند دل نوشته کوتاه.........درموسم عاشقی ( سهیک- تابستان ۲۰۰۶ تهران)
1- ابری باش
بارا ن شو.... ببار
زمین خشک دلم تشنه توست
ببار تا ... ازسرزمین دلت سر برون آرم
بگذار درتو برویم سبزشوم
ای آفتابی ترین لبخند
وقتی درآبی ترین نقطه دریای دلت گم شدم
روزی از پشت سیاهی چشما نت.... طلوع خواهم.
2- وقتی تورایافتم
خورشید...درپشت توده ای ازابرنهان بود
وقتی تورادیدم
ابر های بغض آ لود....... ازخرسندی گریستند
ومن وتو نیز درآغوش خیس باران
درهم آویختیم وازجنس باران شدیم
باران.... یاد تو....... وتو.... چون دلچسبی باران
3- ازمسافتهای دور
بوی خوش تو رادرمشامم
دست جوانت را دردستهانم
وموهای زیبایت رابرشانه ا م حس می کنم
با توهستم...... ای زیباترین غزال دشت تنهایی من
درتعریف تو.. درپس کوچه های دل دربدر بدنبال واژه می گردم..
براستی تو کیستی؟
هم قبیله........ همراز....... هم آواز...... همسایه.......همدل؟
آشنا......... رفیق.............. دوست.... هم نوا
اگرچه....... چندان تفاوتی ندارد
برای دوست داشتن
برای جاری شدن زلالی احسا س
می دانی.......... دوستت دارم
پس برای نامیدت کمکم کن
هرنانمی تو گفتی........برتو می گذارم
نامی که تو هم آنراحس وهم باورکنی..
سلام دوست عزیز
خیلی خوشحال شدم پست جدیدتو دیدم
خیلی وقت بود پستی نگذاششته بودی
ادرس وب دیگمو برات میزارم
امیدوارم بدت نیاد
یادم رفت ببخشید
سلام آهنگ عزیز ... توی پست کدام آسمان...؟ برای نظر شما یکی از دوستان نظر گذاشته بد نیست اگه بخونیدش.
سلام ... موسیقی جدیدی رو که رو وبلاگ گذاشتین خیلی قشنگه ...فکر کنم موسیقی فیلم از کرخه تا راین باشه .
سهیک جان سلام....
خوبی مهربان؟
شعرهایت همه زیبا هستند لذت بردم
مخصوصا این تکه که وقتی آبی ترین نفطه دریای دلت گم شدم
روزی از پشت سیاهی چشمانت طلوع خواهم کرد
ترانه های زیبای بارانی وعاشقانه های فراموش نشدنی
موفق باشی عزیزتوانا
سلام.از سفر برگشتم. به زودی مطالب زیباتو میخونم. درپناه حق
درود - بعضی موقع واژ ه ها هم نیاز ما را بر طرف نمی کنند چون درک وجود بعضی ها فراتر از تصنیف واژه هاست .. .
بسیار زیبا بود مثل همیشه... در شماره دو برای دیدیم دو بار د گذاشتید. و در شماره ۳ فکر کنم میخواستید بنویسید نامی نوشته اید نانمی...ببخشید معلم هر جا بره دست از دخالت برنمیداره. و اما از همه اینا گذشته بسیار بر دلم نشست...
نامش را شقایق بگذار .......شقایق رنگ عشق دارد .
همیشه عاشق است هر چند که پایدار نیست.
در ماندگار نبودنش هم راز و رمزی است.
مانند تمامی راز و رمز های دنیای بی در و پیکر ما.
میدانید هرگز نمیتوانم به اسمان نگاه طولانی داشته باشم ..بس بیکران است و حس شما هم مانند اسمان بی کران.
دلتان دریا نیست ...............کهکشانی است درخشان.
کاش میشد گوشه ای از این کهکشان بود.
زیبای جاودانه....
که بماند تا به همان جایی که تا نمی شناسد
دلم باران می خواهد سهیک.....
شاد باشید و بهاری....................................
سلام دوست عزیز ممنونم از اینهمه لطف بی دریغ . همیشه سبز و شاد باشی . در ناه حق
سلام.
اینجا بوی شدید بارون میده و حس تنهایی من بازم فوران کرده...
از بارون نوتشید و من بارونو همینجا و در همین گرمای بی رحمانه تابستون حس کردم...
از گرمب بیزارم.
من خنکی بارون رو می پرستم.
بارون تنهایی رو میشوره و تو اعماق زمین دفن می کنه.
از دیشب فضای شعر منم خیسه.
بارون رو همیشه دوست دارم.
همیشه..
یا حق
اگرچه ... چندان تفاوتی ندارد ... برای دوست داشتن !
راحت و روان عشق میورزی... زیبا...زیبا
سهیک نازنین
خوشحالم که دوباره برگشته ام و یادداشتهای زیبای شما را می خوانم.
چه قدر دلم باران می خواهد..
دوستت داریم بی بهانه
پیروز باشی سهیک عزیز
سهیک جان سلام
خوبی؟
راستی چه کسی دلش میاد این دفترقشنگ وپرازکلمه زیبا رو خط بزنه؟ متاسفم........ حتما دل نداره
هرسه زیبابودند
اولی بیشتربدلم نشست
موفق باشی
سلام ترانه باران دوست خوب...
ممنون از همه لطفی که به نوشته هام دارین.راستش این روزا بدجوری آرزوی بارونو دارم.دلم می خواد چشمای ملتهبمو ببندمو خدومو زیر بارون تندی بشورم.
دلم می خواد اونقدر تو بارون راه برم که وقتی برمیگردم غصه هامو فراموش کرده باشم.
دلم برای ابر و صدای رعد آسمون و زمستون بدجوری تنگ شده.
از تابستون بیزارم.از گرما نفرت دارم.
زمستون که میشه خون شعرام گرمتر میشه.
خواب خوب این روزا بدجوری آرزوم شده.
خواب های من خیلی وقته پریشونه!
کارش هم نمیشه کرد.
تو نبرد من و دلم و احساسم فقط یکی برنده میشه.
اونی که همیشه هم نابود شده.
ممنون از لطفتون پاینده باشید و پایدار...
یا حق
دوست عزیز سلام!
آدرستو از وبلاگ مریم(لحظه های کاغذی) پیدا کردم...با احساس مینویسی... فکرامون شبیه همه فکر کنم.. چون متنت خیلی به دلم نشست... معلوم میشود دل قشنگی داری که عشقت چنین زیباست!
من هم کلبه ی کوچکی دارم... کلبه ی کوچک و محقری که منتظر گامهای دوست میباشد.. دوستهای قدیمی..و دوستهای جدید... حتی غریبه ها!
خوشحال میشم به این کلبه بیای و نظرتو بهم بگی..
ممنون میشم لینک کنی.. من هم در اولین فرصت لینکت میکنم!
منظرم دوست!
اینکه بشه شونه ایُ .نفسی و حسی رو باور کرد ارزش لحظه هامونه.شونه ای که خزه های دروغ روی اون نقش نبسته باشه ارزش آبیاری داره و الا همون بهتر که چشماتو ببندی تا لحظه ها رو نبینی.
اسمشو بزار رویای سبز تا همیشه برات سبز بمونه.
سلام عزیزم
مثل همیشه زیبا لذت بردم از خواندنش
چرا دیگه پیشم نمیای سهیک جون؟؟؟
ارزوی موفقیت برای شما دارم
منتظر حضور گرمتون در وبلاگم هستم
پایدار باشی دوست من
رز صحرا/ یحیی *
دوست عزیز سلام!
وبلاگ نوشتن هدفش چیه فکر میکنی؟اینکه تو حرفتو بزنی ..اونوقت یکی بیاد با نظرت مخالفت کنه و روش فکر کنه... و اونم حرفشو بزنه...وبلاگ برای من یه جور پله است برای کمال فکری...من عاشق بحث و تبادل اطلاعاتم...
من یه سری تجربه و ایدئولوژی دارم و شما یک سری.. من شاید هرگز نتونم اون چیزهایی که شما یاد گرفتیدو یاد بگیرم.. ولی شما میتونین اونارو به من منتقل کنین... فکر کنم بدونم نظر شما نسبت به آزادی چیه؟ ولی ترجیح میدم که زود قضاوت نکنم تا خودتون نظرتونو بگبن.. اگه حتی با حرفاتون مخالف باشم روش فکر میکنم... و امیدوارم شما هم همین کارو بکنین.. دموکراسی در حقیقت یعنی این...آزادی بیان و قبول این نکته که آدم میتونه به حرفایی که باهاش مخالفه فکر کنه...راستی فکر نکن من جوزده ی یه آهنگم...من چند ماهی هست که تحت تاثیر این آهنگ رویه ام را عوض کردم.. راستی در مورد متنهای دیگه ی وبلاگم نظر ندادی...مخصوصا متنهای آن انسان در باران آمد ۱ و ۲... و راستی آدرس یاهوت هم نبود تو یادداشتت..
به امید دیدار و بحث و گفتگوی جالبمون...
منتظرم..
دلمو دادم به تو،تا(ما)بشیم
دلمو دادم به تو،تا دیگه تنها نباشم
دلمو دادم به تو،چون تو چشات دریارودیدم
دلمو دادم به تو،تاهمه وقت یارهمیشگیم باشی
دلمو دادم به تو،چون میدونم تنهام نمی زاری
دلمو دادم به تو،تا احساسم رو گم نکنم
دلمو دادم به تو،تا آرزوهام بشی
دلمو دادم به تو،تایکی بشیم
دلمو دادم به تو،تنها تو
دلمو دادم به تو،
تنها تو...
تو..
با درود فراوان
همدیگر را دریابیم
همدیگر رادوست بداریم
یکی شویم
همسایه ی دل یکدیگر شویم
دوستی می گفت:
عشق دیوانگی نیست
عشق زیباست
عشق سجده به مقام والای معشوق است.
عشق مقدس است
سلام
تو عاشقی؟
تو دیوونه ای؟
منم دیوونه...... تو
برات نوشتم
برام بنویس
عشق چه رنگه
رنگ چشمای تو؟
دوستت دارم....... یادت باشه
سهیک نازنین و ارجمند،
سپاسگذارم بخاطر بلند منشی شما دوست خوبم... ولی مرا استاد مخوان ...هیهات ... که آنچه که بیشتر از همه میدانم اینست که از کمترین همه ، کمتر میفهمم.
مرا با تو سر در کار دیگر است که میدانم اندیشهء آزاد را و رها را چنان شیوا و لطیف مینگاری که بر دل همه یکسان نشیند و شفافیت دلت را روان منتقل میکنی که از مایهء هر چامه وراست... افتخار من است ترا دوست نامیدن.