آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

دوستی را دگربارتعریف کنیم...........................سهیک

دوست... روزنی است بسوی نور

هرکجا که باشد

نزد یک...... یاکه دور

 

وقتی تنها هستیم

وقتی درخودفرومی رویم

هنگامیکه ازدرودیواروهمسایه دل آزرده هستیم

زمانیکه نزدیک ترین کسان خود را

خنجربه دست درسایه خود می بینیم

 

آنگاه که بدنبال شانه ای امن می گردیم

تا تمامی اندوه ها یمان را گریه کنیم

وزمانیکه در انتهای بن بست

بردیوارناخن می کشیم

 

تنها یک نفراست که بانگرانی

وازنهایت دل دست مارامی گیرد

اشک هایمان را پاک می کند

وبا لبخند می گوید: دستت رادردستم بگذار

برخیز... توتنها نیستی

من درکنارتوام... احساسم کن

من یک دوست هستم... یک دوست....

 

پدران مستبد وخودشیفته

همسران تن پرورخشن وبی احساس

مادران گاهی بی دلیل نگران

برادران شکاک ودیرباور....

بازیگران صحنه نمایش درام زندگی زنان ودختران ما.

 

در مدت یک سالی که به دفترنویسی همگانی روی آوردم تلاش کردم دوهدف را عاشقانه پی بگیرم اول اینکه همه همه دوستان وهمدلان وهمراهانم راعاشقانه وبی بهانه دوست بدارم و ازدوستی وژرفنای این واژه گرانبها تعریف تازه ای ارائه دهم ودوم اینکه این چهارچوب را سرپناه امنی نمایم برای همه خستگان وپای بستگان ودل شکستگان ودردواندوه به دل ماندگان و همه

 

 کسانیکه ازپشت واژه هایشان می توانستم بغض فروخورده شان را احساس کنم...

دراین یکسال بارها با آنها گریه کردم... خندیدم...تمام جان گوش شدم برای شنیدنشان ودر نهایت آنقدرتحت تاثیراین همه نامردمی وستم رفته برآنها قرارگرفتم که بعنوان یک مرد ازخود شرمنده شدم...

 

درشرایط اجتماعی امروز بیشترین رنج وستم قسمت زنان ودختران شده است...

درخانه ازاستبداد وخودرایی پدران وشوهران وبرادران صد مه روحی وجسمی می بینند و درجامعه نیز ازوجود قوانینی که گاها برای نفی کامل آنها توسط مردان نوشته شده وبه اجرادرمیاید..

 

روی سخن من با مردان است... مردان زن ستیز

آنهایی که مردی راتنها درچهره ای خشن وسرکوبگرآن می بینند

آنهایی که به همسرودختر خودهمیشه به چشم یک موجود ضعیف وفاقد تفکرواندیشه می نگرند.

 

با شما هستم ای ازمستی ونخوت جنسیت ! لبریز

زنان لطیفند... چون شبنم

ظریفند.. چون برگ گل

دوست داشتنی اند چون چشم اندازیگ گلزار

گوش کردنی اند چون یک موسیقی

دلچسب

تماشایی اند چون

غروب ساحل وجنگل ودریا

دست ازغرور بی خردانه خوبشوئید

وبهای این شکستنی های

گرانبها را بیشتربدانید..

 

دوستان خوبم که مرا پیشترخوانده اید ونازنینانی که تازه درشمار دوستان گرانقدرمن درآمده اید همه شما را عاشقانه دوست می دارم و تاهمیشگی بودنم شانه من تکیه گاهی برای سرنهادن وشکوه کردن شماست.

 

 

 

 

 

 

نظرات 44 + ارسال نظر
خانومی وآقایی 30 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 04:30 ب.ظ http://khanomivaaghaii.blogsky.com

سلام....جالب بود....پیش ما هم بیا....موفق باشی

امیر ...زلف آشفته... 30 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 10:22 ب.ظ http://www.zolf-e-ashofte.blogfa.com

کاش منو شریک می کردی...
شریک چی فرق نمی کنه...فقط شریک می کردی!
به روزم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

امیر ...زلف آشفته... 30 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 10:23 ب.ظ http://www.zolf-e-ashofte.blogfa.com

من با چیزایی که نوشتی موافقم........

سپیدار 31 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 06:27 ق.ظ

باران...یعنی عشق
باران ...یعنی پاکی
یعنی خلوص
یعنی با همه بودن
یعنی عاشق بودن
یعنی همیشه ی همیشه...دوست بودن
باران همیشه می بارد...زیبا...خوش آهنگ...ودلتنگ
من نیز می مانم...امید که تا عشق هست...ماندنی باشم

دختر باران 31 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 02:10 ب.ظ http://gheteye-natamam.blogfa.com

جاودان باد آخرین ترانه ی باران....

دختر باران 31 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 02:11 ب.ظ http://gheteye-natamam.blogfa.com

متن..عالی بود...
منتظر حضور گرمت هستم!

رعنا 31 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 06:58 ب.ظ http://asireshab.blogspot.com/

سهیک عزیز درود .جهان تا همیشه نیازمند مهر خواهد بود....بر این خاک چه رنجها وبی مهری ها که نرفته است...زیبا بود.

یاسمن 31 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 09:22 ب.ظ http://yasi5.blogfa.com

سهیک عزیز سلام
امیدوارم خوب باشی .
مطلبت رو خوندم ...... بسیار لذت بردم و به دلم نشست .... من مدت زمان زیادی نیست که با شما آشنام و به وبلاگت میام ولی باور کن مطالبت همیشه زیباست و دلنشین . این رو بی بهانه میگم ...... چند وقتی هست که نیستی ..... من به روز شدم ولی نیومدی ...... الان هم به روزم .......... خوشحال میشم بیای پیشم ....
از اینکه دوستی مثل شما دارم بی نهایت خرسندم ........ سبز باشی همیشه
سهیک جان منتظرم

روشنک 31 - فروردین‌ماه - 1385 ساعت 11:09 ب.ظ

سلام سهیک عزیز

بسیارزیبا وخواندنی است نوشته های شما

من کمترکسی رادیده ام که چنین زمزمه های زنان رافریادکند

ولی استاد شما به ریشه یابی نیزبکنید لطفا ودلیل این همه ستم رانیزبشکافید.........البته بازتروبیشتر ممنون

موفق وسالم وهم چنان فریادگربمانید

روسنک نازنین بادرودی گرم...

کاشکی ردپایی ازخوبجای می گذاشتی تا بیشتربرایت توضیح دهم
حق باشماست.. اگرچه من به وجود قوانین زن ستیزانه دراجتماع نیزاشاره نمودم

وقتی یک باور مرزدار اداره یک جامعه رابدست گرفت همین فجایع پیش می آید
دخالت دین درزندگی اجتماعی یعنی وجودهمین نابرابریها و بی عدالتی ها

درضمن باتشکرازمهرورزی شما من فقط یک شاگردم همین... ممنونم ازشما

آرش 1 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 01:18 ق.ظ http://mahni.blogfa.com

دوست را گم نکنیم . مهر را عشق را گم نکنیم .
نکند هرگز فکر کنیم که دنیا همیشه سخاوتمند است تا برایمان آنچه را میخواهیم به رایگان ببخشد . قدر دوستها و دوستی ها را باید دانست.

آرش 1 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 01:23 ق.ظ http://lonely-tree.blogspot.com

درود بر مردانی که در بند اند....
درود بر زنانی که تبعیدی اند....
درود بر یاران ما همه...
که جانباختگانند و کشتگان ...
زانرو که تن به تباهی نداده اند....
(پل الوار)
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
درود بر استاد گرامی....همواره این حس زیبا و انسانی شما را ستوده ام....
پاینده باشید..........
جاوید ایران

صبا 1 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 10:37 ق.ظ

شیفته ی این ژرف نگاری های شما شدم..
کاش بودند کسانی که اینچنین ظریف ببینند و عمیق بنگارند...


شاد باشید و همواره شاد...

کاش سهم چشمهای ما آفتاب بود !

نیلوفر 1 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 07:41 ب.ظ http://lovelygirls.blogfa

سلام دوست خوبم
در زندگی سوار بر قطار خوب شدن مهم نیست
در ایستگاه خوب پیاده شدن مهم است
ماهم اپیم تشریف بیارید

نیلوفر 1 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 09:56 ب.ظ http://lovelygirls.blogfa.com

می دونم دوست خوبم
من نمی دونم ان لحظه ای متنت رو خوندم چرا این شعر به ذهنم رسید. و فکر نمی کردم که شما ۱ درصد هم فکر کنی که متنت رو نخونده نظر گذاشتم.
به هر حال متاسفم.

حاجیه 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 09:25 ق.ظ http://hajieh.blogsky.com

سلام
شعر آخرتون درباره ی خانم ها خیلی عالی بود .. بالاخره یکی پیدا شد از ما طرفداری کنه ... ممنون.

دختر باران 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 09:36 ق.ظ http://gheteye-natamam.blogfa.com

ممنون از حضور گرمت...

بهروز 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:59 ق.ظ http://behroozm2000.blogfa.com

بهش نگید که من چه قدردوستش دارم
برای بردن دلش؛کوه راروشونه ام میذارم
بهش نگیددیوونه ی چشمهاش شدم
مست همه شیطونیهاش،عاشق خنده هاش شدم
اگه بفهمه عاشقم؛میره وپیداش نمیشه
کی میدونه؛ عاقبت این دل زارم چی میشه؟
اگه بفهمه عاشقم،قلبش را پنهون میکنه
پیش چشمهای عاشقم؛ رقیب را مهمون میکنه

سلام دوست من وبلاگ خوبی دارید خوشحال میشم به منم سر بزنید مرسی فعلا بای

حمزه 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 03:34 ب.ظ http://hamzehsalehi.persianblog.com

سلام به دوست عزیزم/باز هم در انتظار حضورت کلبه را با شعری به نام"ج ن گ. گلوله.م ر گ" آراسته ام.../بیا که ایستاده ام به انتظار/قربان تو/حمزه
(راستی به دلیل تلاش برای انجام یه تجربه ی متفاوت حتما برام نظرت رو درباره ی این کار بنویس^ممنون^)

ستاره 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 04:16 ب.ظ http://ansnkd.persianblog.com

سلام وب قشنگی داری موفق باشی
خوشحال میشم به کلبه منم سر بزنی

اشکمهرکوچولو 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 04:17 ب.ظ http://www.ashkmehr.blogsky.com

سلام٬ امیدوارم خوب باشین ٬ از اینکه این همه به من لطف دارین و همیشه برام نظر میدین ممنونم ٬‌من درست متن تون رو نخوندم و الان می شینم می خونم اما می دونم که بهترینه٬ در پناه آسمان ... bye bye honey

ستاره 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 04:27 ب.ظ http://ansnkd.persianblog.com

سلام خیلی قشنگ و جالب نوشتی موفق باشی به کلبه منم سر بزن ممنون

محک 2 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:18 ب.ظ http://karebad.com

دوست دارم همه فقط انسان باشیم اینهمه بحث های احمقانه زن ومرد وحقوق پایمال شده تمام بشود
هر فردی محترم باشه فقط بخاطر انسان بودن.
مقابلمون بجای زن ومرد جنس لطیف و قوی آدم ببینیم.
کار زیاد سختی نباید باشه.
زن ومرد آدم هستند و آدمها متفاوت همین.

نسیم 3 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 07:58 ق.ظ http://narmafzarkids.blogsky.com

سلام. ای با معرفت! اومدم دست نیاز به سویت دراز کردم دیگه بهم سر نزدی؟ آخه دوست من روی همکاری و کمک شما حساب کردم و دلخوش بودم که یه دوست خوب پیدا کردم که می خواد کمکم کنه. اما دیگه تحویلم نگرفتین.!!!!!
همیشه همینطوری هستین(چشمک)
هر جور صلاح دانید اما من باز منتظر نظرات سازنده شما هستم

خراباتی 3 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 07:17 ب.ظ http://www.nasimetanhaayi.blogfa.com

نه باران ، نه عشق ، نه چشم هایی رو به ماه
غروب همین نه باران وعشق بود
که در راههای بی ترانه و عابر - دور می شدم
غروب همین نه چشم هایی رو به ماه بود
که ماه در چشم هایم
تا کنار چهره ها و صداهای این همه سال آمد
غروب کیی از باران ها و عشق بود
که چشم در چشم ماه
از مادرم دور شدم
در راه
لب هایی خسته می گفتند
چشم های کودکی را با خود آورده ام
که شب ها ، خواب ماه می بیند
می گفتند
صدایی با خود آورده ام
که از غروب های ماه می گوید
می گفتند
کنار آخرین مکث ماه
قدم هایم ناتمام می ماند
در کجای زمین
در کجای چشم انتظاری رو به ماه
در کجای دستهای سرگردان مادرم
فراموش می شوم ؟
در شب باران و عشق
در شب آخرین مکث ماه - مادر
انگشت را به سمت ماه بگیر
من آنجا خواهم مرد

سهیک جان سلام اولا ممنون از این که انقدر زیبا ما خانوما رو وصف کردید...دوم این که مثل همیشه به راهنماییتون به عنوان یک بزرگتر در مورد مطلب جدیدم نیازمندم... با راهنمای تون خوشحالم میکنید

یاسمن 4 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 05:44 ب.ظ http://yasi5.blogfa.com

سهیک عزیز از حضور و اظهار لطفت بینهایت ممنونم .....فقط میتونم بگم از دوستی با شما خرسندم.......ممنون که با حوصله و دقت مطالب رو میخونی و بررسی میکنی.............شاد باشی

نیلوفر 4 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 07:14 ب.ظ http://lovelygirls.blogfa.com

سلام دوست خوب
ما اپ هستیم اگه دوست داشتی به ما سر بزن

پرند 6 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 08:24 ق.ظ

سهیک جان باسلامی خوش

خوبی عزیز؟

شماهمیشه مدافع عاشق حقوق ستم دیدگان مخصوصا زنان
بیشتربی دفاع بوده ای

من همیشه ازشمایادگرفته و می گیرم
نوشته های شمارامی خوانم ومینویسم وبرای دوستانم تعریف می کنم
می خواهم بعدازپایان ترم وب نویسی راشروع کنم واحتیاج به کمک شما دارم

حتمامراراهنمایی خواهی کرد چون مهربان ترین هستی

سالم وسرحال باشی همیشه
برایت نامه خواهم فرستاد تا راهنمایی ام کنی

خوش وخرم باشی ای عاشق پرتلاش

سراب عشق 6 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 08:37 ب.ظ http://saraab2.blogfa.com

یاد باد آن شب بارانی
که تو در خانه ما بودی
شبم از روی تو روشن بود
که تو یک سینه صفا بودی
رعد غرید و تو لرزیدی
رو به آغوش من آوردی
کام ناکام مرا خندان
به یکی بوسه روا کردی
باد هنگامه کنان برخاست
شمع لبخند زنان بنشست
رعد در خنده ما گم شد
برق در سینه شب بشکست
نفس تشنه تبدارم
به نفس های تو می آویخت
خود طبعم به نهان می سوخت
عطر شعرم به فضا می ریخت
چشم بر چشم تو می بستم
دست بر دست تو می سودم
به تمنای تو می مردم
به تماشای تو خوش بودم
چشم بر چشم تو می بستم
شور و شوقم به سراپا بود
دست بر دست تو می رفتم
هرکجا عشق تو می فرمود
از لب گرم تو می چیدم
گل صد برگ تمنا را
در شب چشم تو میدیدم

دارکوب 6 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 09:19 ب.ظ http://baghemakhfi.blogfa.com

باران میبارد دلتنگی ها را در چمدانتان بریزید زیر باران سفر کنید

امیر 6 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 10:42 ب.ظ http://amirdi.blogfa.com

زیباترین کلامت را بگو ترانه ما ترانه بیهودگی نیست ...

حامد 6 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:00 ب.ظ http://boyz.blogfa.com

اگر گیاهان به بهار ایمان دارند
پس چرا من در انتظار بهار نباشم
بهاری که خود را در آن شکوفا کنم
شاید بهار ما در این هستی نباشد
شاید وقتی دیگر از راه رسد...
این زندگی شاید، زمستانی است
زمستانی در انتظار بهار...

اندیشه 7 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.andisheh-hay-e-man.blogsky.com

با درود خدمت سهیک نازنین
بسیار خوش گفتی.در جامعه ای که یک باور مرزدار اداره کننده باشد چنین مشکلاتی هم پیش می آید.به امید روزی که حقوق تمامی آدمیان برابر گردد.
در ضمن کلبه ی کوچک ما را هم نورانی کن
پایدار باشی

رنگین کمون 7 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:04 ق.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

شکایت نمی کنم، اما
آیا واقعاً نشد که در گذر ِ همین همیشه ی بی شکیب،
دمی دلواپس ِ تنهایی ِ دستهای من شوی؟
نه به اندازه تکرار ِ دیدار و همصدایی ِ نفسهامان!
به اندازه زنگی...
واقعاً نشد؟
واقعاً انعکاس ِ سکوت،
تنها حاصل ِ فریاد ِ آن همه ترانه
رو به دیوار ِ خانه ی شما بود؟
نگو که نامه های نمناک ِ من به دستت نرسید!
نگو که باغجه ی شما،
از آوار ِ آن همه باران
قطعه ای هم به نصیب نبرد!
نگو که ناغافل از فضای فکرهایت فرار کردم!
من که هنوز همینجا ایستاده ام!
کنار همین پارک ِ بی پروانه
کنار همین شمشادها، شعرها، شِکوه ها...
هنوز هم فاصله ی ما
همان هفت شماره ی پیشین است!
دیگر نگو که در گذر ش گریه ها گُمش کردی!
نگو که نشانی کوچه ی ما را از یاد بردی!
نگو که نمره ِ پلاک ِ غبار گرفته ی ما،
در خاطرت نماند!
آیا خلاصه ی تمام این فراموشی های ناگفته،
حرفی شبیه « دوستت نمی دارم» تو
در همان گفتگوی دور ِ گلایه و گریه نیست؟●


سلام سهیک جان..نمیخوای آپ کنی؟منتظرمااا
من اپم بی منتظرتم یا حق

غریبه آشنا 7 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 06:51 ب.ظ http://apotheosc.blogsky.com

نمیدونم چی بگم
اما عالی بود
یا علی

بنفشه 7 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:28 ب.ظ http://banafsheh192.blogfa.com/

سهیک نازنین :
خیلی وقته پست جدید شما را خوندم اما چون مشترکات زیادی بین ان چیز هایی که خواندم و سرنوشت خودم دیدم حرفی برای گفتن نماند .
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.

یحیی 8 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 12:08 ب.ظ http://http://www.roze-sahra.blogsky.com

سلام به سهیک عزیز
واقعا متن جالبی بود
منتظر مطلب جدیدت هستم
پیروز باشی عزیز

یاسمن 8 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 03:07 ب.ظ http://yasi5.blogfa.com

"خدا همین نزدیکیهاست "به روز شد .................منتظرم

ملکه سبا 8 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 10:51 ب.ظ http://malake.adabkade.com

عشق نامه ها
جاودانه

نیلوفر 9 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 06:42 ب.ظ http://lovelygirls.blogfa.com

سلام علیکم
مرسی که سر زدی
اومدم بگم
بازم تشریف بیارید اپ هستیم

دختر هزار لبخند 9 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:21 ب.ظ http://sadeyes.blogfa.com




گویی همزادی با من تمامی لحظاتی را زیسته که برای خودم نیز غریبند... گر غیر از اینست چگونه است که گاهی... با نوایی یا ترانه ای که بوی تجربه ای غریب و نا آشنا را میدهند... دلم اینچنین می گیرد و بغضی اینگونه بیرحم لحظاتم را چنین تیره و تار می کند.... عشقی غریب... غمی بزرگ .. نامی نا آشنا... چهره ای نا شناس... عاشقی گمنام....و نامه ای عاشقانه.....به یقین... من روزی... جایی.. در لباسی دیگر... در گوشه ای از زمانها و قرون که گویی نام تاریخ را به خود گرفته اند... بوده ام.... زیسته ام...

می دانم که بوده ام.....
سهیک جان... شما درست میگین...مثل همیشه ...
انسان بودن سخت نیست کافیه که فقط به اصل انسانیت... فکر کنیم....و بخواهیم که انسان باشیم....



دختر هزار لبخند 9 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 11:38 ب.ظ http://sadeyes.blogfa.com

گل گل است و خار خار...
نه خار بد است و نه گل خوب...
اگر انسان از کرهء خاک رخت بر چیند...گلها خواهند بود و خارها نیز....
اما کسی نیست تا بگوید....که ...گلها خوبند و خارها بد.
این ذهن ماست که خالق این مفاهیم است....؛اشو؛

رعنا 10 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 06:09 ب.ظ

سهیک جان چرا نمی نویسی؟

خراباتی 25 - اردیبهشت‌ماه - 1385 ساعت 01:52 ق.ظ http://www.nasimetanhaayi.blogfa.com

ومن تورا به کسی هدیه می دهم ، که از من عاشق تر باشد و از من


برای تو مهربان تر


من تورا به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از هزار فرسنگ


راه دور ، در خشم ، در مهربانی


در دلتنگی


در هزار همهمه دنیا


یکه و تنها بشناسد


من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم ، که راز آفتاب گردان


و تمام سخاوتهای عاشقانة این گل معصوم را


بداند ، و ترنم دلپذیر هر آهنگ


هر نجوای کوچک ، برایش یک خاطره مشترک باشد


او باید از رنگین کمان چشمان تو ، تشخیص بدهد که امروز هوای


دلت آفتابی است ، یا آن دلی که من


برایش می میرم ، سرد و بارانی است


ای بهانة زنده بودنم ، تورا سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم ، که


قلبش بعد از دو بار دیدن تو ، باز هم به دیوانگی


و بی پروائی اولین نگاه من بتپد


همانطور عاشق


همانطور مبهوت وقار وجمال بی مثالت


آیا کسی پیدا خواهد شد ؟ از من عاشق تر و از من مهربانتر


برای تو


تورا سخاوتمندانه ، با خود خواهم بخشید


تو را فقط و فقط به خدا میسپارم


تو را فقط به قلب عاشقم هدیه خواهم داد



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد