آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

دوستی را دگربارتعریف کنیم...........................سهیک

دوست... روزنی است بسوی نور

هرکجا که باشد

نزد یک...... یاکه دور

 

وقتی تنها هستیم

وقتی درخودفرومی رویم

هنگامیکه ازدرودیواروهمسایه دل آزرده هستیم

زمانیکه نزدیک ترین کسان خود را

خنجربه دست درسایه خود می بینیم

 

آنگاه که بدنبال شانه ای امن می گردیم

تا تمامی اندوه ها یمان را گریه کنیم

وزمانیکه در انتهای بن بست

بردیوارناخن می کشیم

 

تنها یک نفراست که بانگرانی

وازنهایت دل دست مارامی گیرد

اشک هایمان را پاک می کند

وبا لبخند می گوید: دستت رادردستم بگذار

برخیز... توتنها نیستی

من درکنارتوام... احساسم کن

من یک دوست هستم... یک دوست....

 

پدران مستبد وخودشیفته

همسران تن پرورخشن وبی احساس

مادران گاهی بی دلیل نگران

برادران شکاک ودیرباور....

بازیگران صحنه نمایش درام زندگی زنان ودختران ما.

 

در مدت یک سالی که به دفترنویسی همگانی روی آوردم تلاش کردم دوهدف را عاشقانه پی بگیرم اول اینکه همه همه دوستان وهمدلان وهمراهانم راعاشقانه وبی بهانه دوست بدارم و ازدوستی وژرفنای این واژه گرانبها تعریف تازه ای ارائه دهم ودوم اینکه این چهارچوب را سرپناه امنی نمایم برای همه خستگان وپای بستگان ودل شکستگان ودردواندوه به دل ماندگان و همه

 

 کسانیکه ازپشت واژه هایشان می توانستم بغض فروخورده شان را احساس کنم...

دراین یکسال بارها با آنها گریه کردم... خندیدم...تمام جان گوش شدم برای شنیدنشان ودر نهایت آنقدرتحت تاثیراین همه نامردمی وستم رفته برآنها قرارگرفتم که بعنوان یک مرد ازخود شرمنده شدم...

 

درشرایط اجتماعی امروز بیشترین رنج وستم قسمت زنان ودختران شده است...

درخانه ازاستبداد وخودرایی پدران وشوهران وبرادران صد مه روحی وجسمی می بینند و درجامعه نیز ازوجود قوانینی که گاها برای نفی کامل آنها توسط مردان نوشته شده وبه اجرادرمیاید..

 

روی سخن من با مردان است... مردان زن ستیز

آنهایی که مردی راتنها درچهره ای خشن وسرکوبگرآن می بینند

آنهایی که به همسرودختر خودهمیشه به چشم یک موجود ضعیف وفاقد تفکرواندیشه می نگرند.

 

با شما هستم ای ازمستی ونخوت جنسیت ! لبریز

زنان لطیفند... چون شبنم

ظریفند.. چون برگ گل

دوست داشتنی اند چون چشم اندازیگ گلزار

گوش کردنی اند چون یک موسیقی

دلچسب

تماشایی اند چون

غروب ساحل وجنگل ودریا

دست ازغرور بی خردانه خوبشوئید

وبهای این شکستنی های

گرانبها را بیشتربدانید..

 

دوستان خوبم که مرا پیشترخوانده اید ونازنینانی که تازه درشمار دوستان گرانقدرمن درآمده اید همه شما را عاشقانه دوست می دارم و تاهمیشگی بودنم شانه من تکیه گاهی برای سرنهادن وشکوه کردن شماست.