آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

نخستین نوشتار درابتدای دومین سال...........................سهیک

نه............مرگ است این که درخلعت قد یسان

برشط باورمردم......پاروکشیده است

آوازهای سیزچکاوک نیست

این زوزه پوزه تازیهاست

کزفصل کتاب سوزان

وزسرزمین چپاول وتاراج می آیند......

خلیفه! خلیفه!.....چشم وچراغ توروشن

اسلا ف لاف تو اینک درردایی ازخرقه وتزویر

بامشتی ازاستدلال های...........لال!!....................(میرفطرس ۱۹۷۹)

 

واین هنگام سالی سپری شد و برگی ازدفترآخرین ترانه ی باران ورق خورد.

سهیک نوآموزدراین یکسال ازدوستانش بسیارآموخت وبردانش اندک خود افزود.

باعقل وفهم ودانش دادسخن توان داد..........چون جمع شدمعانی گوی بیان توان زد

              قدخمیده ما سهلت نماید اما......برقلب دشمنان تیرازاین کمان توان زد.

 

دنیای شگفتی است....ازپشت قابی وکلیدی و اشاره انگشتی می توان خودرامنتشر ومعنی کرد

می توان خودرانوشت بمانند یک داستان بلند..........دنیای مجازی  دنیای بی مرزواژه هاست.

دراین دنیای سیم ها واشاره ها ودکمه ها

می توان دوستان وفادارپیداکردودرس  های ماندگارآموخت.

می توان عاشق شد وعشق ورزید.....می توان دوستت دارم ها را بی بهانه هد یه نمود

می توان با دریادلی زمزمه های شکوه آمیزرافریادکرد.

 

می توان خودرا بی پیرایه و نقاب....صاف وشفاف...مانندزلالی آیینه وآب خودرا منعکس کرد

....ولی افسوس و اندوه و دریغا که لال وشان وخشونت سالاران این ورق های کوچک دلتنگ را نیزتاب تحمل نمی آورند...میگیرند و می بندند و مسدودمی کنند...

 

اما جه تلاش بی سرانجامی....

کسانی که امروزه چشمان خودرا برپایه واقعیت های انتقال پرشتاب دانش وآگاهی می بندند!

می خواهند با باوره ها ونگاره های قرنهای ماقبل خردپیشگی! بردنیای نواندیشی وزایش فکری امروز حکم  رانده وبرانسانهای رها شده ازخواب قرون دستوردهند که>> چه بخورید و چه بپوشید وچه بخوانید وچگونه فکرکنید!!

 

واین چنین است حال ما وروزگارما......همه دل تنگ و ناشاد.....همه درپیچ وخم های دشوارزندگی گرفتار

ولی فراموش نکنیم که ماراافسرده وخموش وبی تلاش و درخودفرورفته وناامید می خواهند

پس بیشترخودراباورکنیم وبا تراوش های سرشارازاحساس وشوق وشوربرسیاهی شب نوری بیافکنیم حتی به کم سوئی نوریک شمع......!

 

....که جوانان پرشکایت امروزسازتدگان روشن فرداها هستند.

فرداهای آزادی ورهایی....فرداهای بی تردید تقسیم نان ومهلت وخنده وشادی ورفاه بین همگان.

هرچه تبرزدی به من......................زخم نشد جوانه شد...........هرچه تو خط زدی مرا..............محو نشد ترانه شد..

 بایاد وبه امیدرهایی همه اسیران راه آزادی اندیشه و بیان...

عبدالفتاح سلطانی-ناصرزرافشان-سیامک پورزند-منصوراصانلو-پیمان پیران-حشمت طبرزدی- احمدباطبی -منوچهرمحمدی-اکبرمحمدی- امیرحشمت ساران-ارژنگ داوودی- بهروزجاویدتهرانی -اسدشقاقی- یاسرمحمدی- حجت زمانی- مصطفی جوکار-ولی فیض مهدوی-مهردادلهراسبی-سعیدماسوری -فرزادحمیدی وده ها زندانی ناشناس واهل اندیشه ورزی دیگر......

.